وسط جبهه بهش گفتم بچه ! الان چه وقت نماز خواندنه ؟
گفت: از کجا معلوم دیگه وقت کنم .
وشروع کرد نماز خواندن…
السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته را که گفت….
یک خمپاره آمد و بردش … یادش گرامی باد.
درخت دلتنگ تبر شد؛
وقتی پرنده ها سیم های برق را به شاخه های درخت ترجیح دادند ...
راستی ثانیه ها نامردند؛
گفته بودند که بر می گردند؛
برنگشتند و پس از رفتنشان؛
بی جهت عقربه ها می گردند ...
وقتی روزگار تو را در شرایط سخت قرار داد
نگو ،" چرا من؟؟ "
بگو: " نشونت میدم "
در من کسی مرده است!
دختـــرکی که مظــلوم میخنـــدید...
زیر پایــشان که لــه شدی،
روی ســرشان جــا داری...
به عـــزت و شــرف لااله الا الله...
خدایا این چه حکایتیست ...!
عده ای راه میروند تا غذایشان هضم شود ...
عده ای هم میدوند تا گرسنه نمانند ...
مردم شهری که همه در آن میلنگند , به کسی که راست راه میرود می خندند....
چه خوب می شد توی یکی از این روزها ،
خدا میومد بغلم میکرد و بهم می گفت :
این چند وقت رو داشتم باهات شوخی میکردم ...!
میخواستم ببینم ، جنبه اش رو داری یا نه ...!
تعداد صفحات : 4
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت